امیر مسعود شایسته طهرانی از نادر جانبازان با وضعیت نخاعی بود که دردهایی استثنایی داشت، ولی از سالی که در شهرک ابوذر با دیگر جانبازان زندگی جمعی را آغاز کردیم همان تغییر «بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه» را در سیما و رفتار او می توانستی ببینی.
وقتی از او خواستم از دردهایش بگوید، گفت قابل توصیف نیست. گفتم پس چطور کسانی که میخواهند قلم بزنند و خلق هنر کنند از آنچه که در لحظه به لحظه با آن دست به گریبانی پی ببرند، حداقل با تمثیلی ما را به دنیای خودت ببر. گفت وقتی درد میآید از پا شروع میکند به بالا آمدن. مثل میله گداخته ای که از وسط استخوانها میخواهد راه پیدا کند به سمت قلب. از شدت درد تا آستانه بیهوشی و یا لحظههای پایانی زندگی می روی. ولی اجازه نداری صدایت را بالا ببری، چون همسر و فرزندی که در چند قدمی ات خواب هستند با کمترین صدای تو ممکن است آشفته شوند و این قصه ی هر روزه ما در زندگی با رفیقی به نام درد است.
امیر مسعود شایسته طهرانی از نادر جانبازان با وضعیت نخاعی بود که دردهایی استثنایی داشت، ولی از سالی که در شهرک ابوذر با دیگر جانبازان زندگی جمعی را آغاز کردیم همان تغییر «بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه» را در سیما و رفتار او می توانستی ببینی. دانشآموخته ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. از وقت گذاشتن برای تبدیل کتاب ها و جزوات جانبازان نابینا به نوار کاست کمترین دریغی نداشت. در تصمیمهای جمعی بار سنگین تر را زودتر از دیگران بر دوش میگرفت. هیئت هفتگی هر چند کوچک ولی باحال که به قول برخی، تعداد سینه زنهای آن به ۳ الی ۴ نفر بیشتر نمی رسید، چون با وضعیت قطع نخاع و قطع پا امکان بر پا ایستادن نداشتند. امیر مسعود پای ثابت برگزاری همه جلسات بود. در توافقی که با مرکز پژوهشهای وزارت خارجه برای استفاده از اوقات جانبازان داشتیم انجام پژوهش های اسنادی و کتابخانه ای را مسعود به دقت انجام می داد. در دهه هفتاد که بحث مبارزه با تهاجم فرهنگی از مطالبات حضرت آقا بود، او از پیشتازان رصد کردن این مقوله در رسانههای خبری و تصویری بود. دوره داستان نویسی را با اساتید بزرگی همچون سرشار، زنوزی، ایرانی، رحماندوست، سلیمانی و…گذراندیم.
داوری چندین دوره مسابقات سراسری داستان نویسی را در دفتر ادبیات ایثار بنیاد جانبازان انجام داد و دستی در داستان و نقد آن داشت. گردآمدن مقابل سفارت آلمان در ماجرای میکونوس در سال 1992 میلادی و همدستی کشورهای اروپایی با آلمان برای تحقیر و توهین به نظام جمهوری اسلامی، حرکت جمعی از سوی جانبازان بود که امیر مسعود هم از اعضای حلقه اول تصمیمسازی و اداره این حرکت سیاسی بود که با حضور همه اقشار جانبازان، به ویژه جانبازان شیمیایی، نقطه قوتی برای دیپلماسی کشور و عقبنشینی کشورهای اروپایی شد.
امیر مسعود در ماجرای بیماری حضرت امام(ره) که منجر به ارتحال ایشان شد، با وجود درد های استثنایی، حلقه فعال برگزاری مراسم دعا در فضای آزاد شهرک ابوذر و در ادامه، پای کار حرکت جانبازان برای حضور در جماران و مصلای امام خمینی (ره) و وداع با پیکر ایشان بود که از جان مایه می گذاشت. امیرمسعود پنهان از چشم دیگران کمک به نیازمندان واقعی را خود به تنهایی، با حضور در موقعیت خانوادههای محروم و صرف هزینه شخصی به انجام میرساند. روحیه جهادی و غیرت انقلابی او با شخصیتش پیوندی عمیق و پایدار داشت. فراز و فرود حوادث و ریزش ها و رویش های شخصیت ها و جریان ها او را از حرکت در صراط مستقیم و ولایت ذره ای منحرف نکرد. امیر مسعود به محض اینکه ماجرای اردوکشی خیابانی فتنه ۸۸ و دروغ بزرگ تقلب را از سردمداران متوهم آن شنید، با همه ابزارهای ممکن برای روشنگری، در وسط میدان حاضر بود.
۶ دیماه 13۸۸ که اغتشاشات و جسارت فتنه گران به عزای سیدالشهدا (ع) در روز عاشورا به اوج رسید، امیر مسعود تاب تحمل چنین وضعیت و جسارتی را نیاورد؛ در حالی که وجودش مملو از درد ناشی از وضعیت جسمی دشوارش بود ولی درد استخوان سوز اهانت به ساحت سیدالشهدا(ع) او را سوار بر ویلچر به میان جمع اهانت کنندگان کشید. در میان بهت و ناباوری فتنه گران، دسته ویلچر در دست، به میان آنها رفت تا خشم و اعتراضش را به رفتار دین ستیزانه آنان نشان دهد و از ضرباتی هم که به سر و بدنش می خورد ابایی نداشتند. امیر مسعود شایسته در آخرین وضعیت بعد از عملی در پی سکته قلبی و مغزی، روی او انجام گرفت در وضعیت کما قرار گرفت. اگرچه پرواز روح بلندش با استقبال شهیدان، در تاریخ 4 دی ماه 1397 بود، اما دریغ و افسوس را برای ما جاماندگان به جا گذارد و تکلیف ما را برای صیانت و پاسداری از مکتب امام(ره)، آرمان های انقلاب و منویات مقام معظم رهبری و شهیدان، بیش از پیش کرد. شایسته و شایستگان نشان دادند که همواره طلایه داران زنده در لحظه لحظه زندگی ما خواهند بود.