به گزارش خبرنگار گروه “رسانههای دیگر” خبرگزاری تسنیم، سالهای زیادی از دوران دفاع مقدس میگذرد اما هنوز هم خاطرات تکتک آن روزها برای مردم این سرزمین تازگی دارد. ما نیز به رسم همیشه هراز گاهی لابه لای صفحات تاریخ در پی حوادث آن روزگار میچرخیم تا با استفاده از تجربیات آن دوران ، به روزنهای تازه دست یابیم. در مرور خاطرات آن ایام به انتخابات در جبهه رسیدیم. انتخاباتی که بستری را فراهم کرد، برای رقم خوردن خاطراتی نو در اذهان رزمندگان.
حال که در آستانه یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری قرار داریم به سراغ یکی از دلاورمردان آن دوران، جانباز 70 درصد مجتبی شاکری، مدیر بخش پژوهش و اقتباس سیمافیلم رفتیم. او که یادگارهای زیادی از آن دوران در تن خود دارد، از ناحیه دو دست و دو چشم و پردههای دو گوش جانباز است. با مجتبی شاکری همکلام شدهایم تا از خاطراتش در آن روزها و همچنین ملاک و معیار رزمندگان برای برگزیدن کاندیدای اصلح برایمان بگوید.
*آقای شاکری پیش از هر چیزی مایلیم از ورودتان به جنگ و سالهای پرافتخار دفاعمقدس بیشتر بدانیم!
من به همراه عدهای از دوستانم که قبل از انقلاب فعالیت و مبارزه مسلحانه میکردند، به نام گروه «توحیدی صف» همراه شهید.بروجردی بودیم. زمانی که امام به ایران تشریف آوردند، محافظ بیت امام خمینی(ره) شدم و بعد از مدتی برای آموزش مبارزین افغانی به افغانستان رفتم. مدتی بعد به تهران آمدم و برای تشکیل سپاه در استانهای مختلف شرکت داشتم که سهم ما مبارزه در کردستان شد. در حین پاکسازی مناطق مینگذاری شده مین ضد نفر در دستم منفجر شد.
البته بعد از آن دو نوبت هم توفیق پیدا کردم در جبههها حضور یابم. سال 1359 و سال 1364 همراه با نیروهای لشکر حضرت رسول(ص) رفتم گردان تخریب. کارم فرهنگی بود، یک بار هم در سال 1367 به جزیره مینو رفتم. این مجموع فعالیت من در جنگ بود. هر دو چشم و هر دو دستم هم در همان انفجار مین مجروح شد و به افتخار جانبازی نائل شدم. در سال 1360 ازدواج کردم و سال 1364هم بود که مقارن با تولد اولین فرزندم به گردان تخریب لشکر حضرت رسول(ص) رفتم.
*معیار انتخاب و به طور کلی ملاکهای سیاسی بچههای انقلاب و دفاع مقدس چه بود؟!
نکته این است که امام خمینی(ره) یک نگاه انقلابی از اسلام از دین برای جامعه ما مطرح کرد که همان جمهوری اسلامی شد. این جمهوری اسلامی که امام خمینی(ره) از دل قرآن و عترت به ما نشان داد به مکاتب دیگر غلبه پیدا کرد. دیگر رنگ و لعاب مکتب ملیگرایی، مکتب نهضت آزادی، مکتب مارکسیسم، مکتب منافقین، مکتب متهجرین، مکتب سلطنتطلبها بیرنگ شد. دیگر خواستههای نسل ما در آن مکاتب شکل نمیگرفت و در فضای اندیشه و مکتب امامخمینی (ره) جلوهگری مینمود. همراه شدن با امام در صحنههای مختلف با معیارهایی که مدنظر ایشان قرار داشت شکل گرفته و ارائه میشد. اینکه چرا بچهها در مقابل این گروهکهایی که مسئله و اختلاف و درگیری ایجاد میکردند آنطور مشتاقانه ورود پیدا میکردند، برای همان معیارهایی بود که امام ارائه کرده بود.
از طرفی هم شخصیتی که ایشان برای انقلاب ساخته، شخصیتی بود با همین معیارها و شاخصها که در صحنههای مختلف به دنبال عدالت و معیارهای صحیح دینی و تحقق اسلام باشد. از این جهت این معیارهای صحیح دینی در همه جا ظهور پیدا میکرد، زمانی برای دفع منافق و ضدانقلاب و گاهی هم برای دفع دشمن متجاوز بود. در این صحنه خیلی مسائل پیش میآمد؛ درس خواندن، مطالعه کردن، مسافرت کردن، انتخاب کردن، خیلی از افعال فردی و اجتماعی اتفاق میافتاد. این افعال فردی و اجتماعی ما هم متکی به معیارهایی بود که امام به ما ارائه کردهاند و ما را متناسب با آن رشد داده و پرورانیدند. یکی از آنها هم انتخاب بود. وقتی امام خمینی(ره) نسلی را شکل و پرورش داده و معیارهای صحیح را در آنها جا انداخت، این نسل به دنبال این حرکت مینماید که انتخابی طبق همان معیارها انجام بدهد. لذا تمام توجه و دقت خود را در این مسئله هزینه میکند. این معیارها در انتخابات هم شکل میگرفت و در جاهای مختلف هم نمود عینی پیدا میکرد.
*به رغم این صحبتها همان اوایل انقلاب بنیصدر به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد. اگر ملاک بچه انقلابیها مشخص بود، چطور این اتفاق و انتخاب بنیصدر رخ داد؟!
انتخاب بنیصدر در زمانی انجام شد که عمق چهره افراد و رجل سیاسی چندان مشخص نبود. در آن زمان خصوصیات اخلاقی افراد بالقوه بود و هنوز بالفعل نشده بود برای همین و با همان ویژگیها و خصایص منفی و معیارها انتخاب شدند و به روی کار آمدند اما بعدها متوجه شدند که لایههای زیرین تفکر آن افراد چیز دیگری بوده است. از اینرو بنیصدر هم در چنین شرایطی برگزیده شد. وقتی جنگ بر ما تحمیل و بنیصدر با جنگ مواجه شد، حال و اوضاع دیگری به او دست داد و چهره اصلی خودش را عیان کرد. پیشتر مشخص نبود که او در شرایطی نظیر جنگ چطور برخورد خواهد کرد! بنیصدر خائن تا پیش از آغاز جنگ، شعار عزت ایران، حضور بینالمللی و گشایشهای اقتصادی را سر میداد اما زمانی که با جنگ روبهرو شد بر همه مشخص شد که آدم ترسویی است و نوعی وادادگی در او وجود دارد. همان بچههایی که خیلیهایشان در آن زمان به بنیصدر رأی داده و او را به عنوان رئیسجمهور کشور انتخاب کرده بودند وقتی عکسالعمل بنیصدر را در بحث جنگ دیدند، از اصلیترین منتقدین بنیصدر شدند. خاطرات زیادی در مورد برخورد رزمندهها با بنیصدر وجود دارد. رزمندهها او را فردی بزدل میدانستند که به دنبال منافع خودش است که با بیگانگان هم ارتباط داشته و منافق است. ما به او میگفتیم: «اگر ما با قلم سیاه به تو رأی دادهایم، به خمینی با خون سرخمان رأی دادیم.»
*در جبهههای جنگ آیا نیروها و رزمندهها در تبعیت از فرماندهان خود رأی میدادند؟!
نوع ارتباط رزمندهها با هم در جبهه، یک نوع ارتباط عاطفی، دینی و اخلاقی بود. خیلی تفاوت بین مراتب رزمندهها و فرماندهها وجود نداشت. در حال حاضر ما تفکیکهایی را مدنظر قرار میدهیم اما آن زمان اینطور نبود. یکی مسئول دسته و یکی مسئول گروهان و دیگری مسئول گردان بود. یکی بالا و پایین که این مراتب بین بچهها چندان تأثیری نداشت. لذا با همین معیارهای دینی سنجش میکردند و به حرفهای هم احترام میگذاشتند و اگر نیرویی مشاورهای میداد، بر اساس این حس اعتماد، مورد پذیرش بچهها قرار میگرفت. در مورد انتخابات هم همین طور بود. وقتی صندوقهای سیار را میآوردند، با همان اسناد شناسایی که رزمندهها در آن شرایط در اختیار داشتند و برخی اسناد اصلی در اختیارشان نبود، رأیگیری انجام میشد. مسئولان اجرایی انتخابات ساز و کاری را مدنظر قرار میدادند، تا افراد از رأی دادن محروم نشوند. با همان کارت شناسایی رزمندگی یا گاهی شناسنامهای که همراه افراد بود.
*پس میتوان گفت نظر فرماندهان در ملاک برگزیدن افراد در جریان انتخابات تأثیر داشت؟!
اینطور نبود که تنها نظر فرماندهی در انتخاب افراد برای رأی دادن تعیینکننده باشد. گاهی اوقات نیروی تحت امر به لحاظ علم و دانش و اطلاعات و استدلال از فرمانده خود هم قویتر و مؤثرتر بود. گاهی یک استاد حوزه، نیروی رزمی رده میشد که فرمانده دسته به اندازه او نه سواد داشت و نه آگاهی. جنگ نوع چینش و ارتباطات ویژه خودش را دارا بود. اکثر رزمندهها بسیجی بودند و به عنوان نیروی مردمی وارد میدان نبرد میشدند. مثلاً استاد دانشگاه به عنوان یک نیروی ساده مشغول میشد اما همفکری و تبادلنظر بین افراد وجود داشت. مرحوم آقای اشرفیاصفهانی که جزو شهدای محراب است گفته بودند که: «من نذر کردم بروم خط مقدم، خود خط مقدم میخواهم بروم.» بچهها هم ایشان را به سنگر کمین در نزدیکترین فاصله به سنگر عراقیها بردند.
همانطور که میدانید مقام معنوی ایشان قابل قیاس نیست و همه ما پشت ایشان نماز میخواندیم اما ایشان در آن زمان به عنوان یک فرد یا به نوعی یک رزمنده عادی به خط مقدم رفتند و در آنجا حضور پیدا کردند. چینش نیروی رزمی به شکلی بود که بین فرمانده و نیرو، مراتب و موقعیت اجتماعی مطرح نبود. شاید این تصور بین فرمانده و نیرو، یک تصور منطقی نباشد و این مدلی که امروز در جامعه استفاده میشود به هیچ عنوان گویای فرهنگ جبهه نیست. در حال حاضر شاید نمونه آن نوع ارتباط را در پایگاه بسیج شاهد باشیم. مثلاً کسی که مسئول پایگاه است، نمیتوان گفت از نیروی زیردستش در همه امور بالاتر باشد اما مسئولیت اداره پایگاه بسیج را بر عهده دارد.
*ولایتپذیری نیروها از امام خمینی(ره) درانتخاب اصلحترین فرد در جبههها چه تأثیری داشت؟!
بچهها امامشان را با تمام وجود درک کرده بودند، بر همین اساس وقتی وصایای رزمندهها و شهدا را مورد پژوهش قرار میدهیم و تحلیل محتوا میکنیم متوجه میشویم، چقدر نظرات و اعتقادات امام خمینی (ره) مورد تأکید و توجه بچهها بوده و ایشان را به عنوان ترازوی همه اعمال و رفتارخود مورد توجه قرار میدادند. همه بچهها جریانات سیاسی را مورد توجه قرار داده و به آنها علم و آگاهی داشتند و بیاطلاع از جریانات سیاسی نبودند، رزمندها وقتی به مرخصی میآمدند خودشان شاهد رفتارهای سیاسی و بیاخلاقیهای سیاسی بودند مثلاً منافقین بر سر چهارراهها درگیری به وجود میآوردند، مارکسیستها رفتارهای ضدنظامی داشتند و نهضت آزادی مقالاتی مینوشتند که ما را مقصر در جنگ نشان داده و معرفی کنند! اما همه رزمندگان چشم به امام خمینی(ره) داشتند و اینکه نظر و خواسته امام در این زمینه چه بود. ولایتمداری در اولویت اعتقادات همه رزمندگان قرار داشت.
یکی از علتهایش هم این بود که ما در 14 قرن زندگی میکردیم که غم دور افتادن از امامت، ولایت حضرت امیر و سیدالشهدا(ع) باری بود که ما با خودمان حمل میکردیم و با پیروی از امام جامعهمان میخواستیم بگوییم که ایشان غریب واقع نشوند. میگفت، ما میخواهیم جا پای او بگذاریم در همه زمینهها، در نگاهمان به جهان، در نگاهمان به دفاع از مستضعفین، در نگاهمان به دشمن، در نگاهمان به انتخاب در اشخاص در تمام امور میخواهیم مدل و شاخصی که امام خمینی(ره) گفته و به ما نشان داده را رعایت کنیم. بچهها تمام تلاششان این بود کسی انتخاب شود که مورد رضایت امام خمینی(ره) باشد. ایشان به عنوان ولیفقیه زمان راه را بر همه نشان دادند و مسیر را برایمان هموار ساختند. همانطور که امام خامنهای هم اینک خلف شایستهای برای ایشان هستند.
*آقای شاکری خاطرهای از برگزاری انتخابات در جبهه یا در جمع رزمندگان دارید؟!
من در یکی از مراحل برگزاری انتخابات مجروح شده و به آلمان سفر کرده بودم. برای معالجه به خانه ایران در کلن رفتم و همراه بچههای رزمنده بودم. از طریق سفارت، صندوق سیاری را آورده بودند و ما هم آنجا همراه با رزمندگان که مجروح شده بودند، رأی دادیم. در آن زمان هم این مطرح بود که به چه کسی باید رأی بدهیم و انتخاب چه کسی بهتر است؟! آن زمان آقای شهید رجایی نامزد شده بودند که ما به ایشان رأی دادیم. شهید رجایی قبل از انقلاب دبیر جبر من بود، در مدرسه میرداماد، در خیابان ری درس میخواندم و ایشان را کاملاً میشناختم. وقتی بچهها خصومت بنیصدر با نظام و انقلاب را دیدند، نسبت به ایشان نیز که در مقطعی نخستوزیر بنیصدر بودند، دلسرد شدند اما در آن زمان شهید رجایی ستارهای شد که همه طلوع ایشان را پسندیدند و به ایشان رأی دادند و از ایشان استقبال کردند. شهید رجایی مدتی کوتاه ریاست جمهوری را به عهده داشتند تا اینکه به شهادت رسیدند.
منبع: جوان