خلاصه رمان دو جلدی
” باغ مارشال”
نوشته حسن کریمی
سعید خبرنگاری است که قرار است…
سعید خبرنگاری است که قرار است با مجرمی که بعد از بیست سال از زندان ( در انگلیس ) آزاد شود مصاحبه کند . سعید جلوی زندان به انتظار خسرو ( مجرم آزاد شده ) می ایستد و بعد از احوالپررسی و معرفی خود او را با خود به خانه اش می برد و از او می خواهد داستان زندگی و علت به زندان افتادنش را تعریف کند . خسرو تمام شب را بیدار ی ماند و داستان زندگی خودرا می نویسد . او فرزند بهادر خان از عشایر ایل قشقایی و از طایفه دره شوری بود. بعد از گرفتن دیپلم تصمیم به ازدواج می گیرد . آنها ساکن شیراز بودند . مادرش ” ناهید ” دختر زیبای یکی از خوانین منطقه را برایش درنظر گرفته بود . اما خسرو علاقه ای به ناهید نداشت . تا اینکه سرهنگ ( یکی از دوستان پدر خسرو ) به اتفاق خانواده اش به میهمانی به خانه آنها می آیند و خسرو عاشق سیما دختر سرهنگ می شود . سیما دختری فوق العاده جذاب است . بعد از مشکلات و کشمکش هایی سرانجام آنها با هم ازدواج می کنند . خسرو مجبور می شود به همراه سیما و خانواده اش به کشور انگلیس برود . در آنجا رفتار سیما کم کم تغییر پیدا می کند . آنها صاحب پسری به نام بهادر می شوند . سیما به بازیگری علاقمند می شود . مردی به نام آلبرت که دست اندر کار سیما ست او را به هنرپیشگی تشویق می کند . رابطه سیما و آلبرت بالا می گیرد . خسرو در برخوردی متوجه رابطه آنها شده و آلبرت را به قتل می رساند و به بیست سال زندان محکوم می شود . بعد از آزادی به دنبال سیما می گردد تا نشانی از بهادر – پسرش از او بگیرد . سیما با مرد دیگری ازدواج کرده ، شوهرش مرده و او خود تبدیل به زنی چاق با نارسایی قلبی و مشکلات فراوان شده است . خسرو بعد از یافتن بهادر با او به ایران باز می گردد . سیما چند روز بعد می میرد . خسرو به شیراز می آید و ناهید را می بیند و متوجه می شوددر تمام این سالها ناهید عاشق او بوده است . آنها سرانجام با هم ازدواج می کنند .