چهار زن

1

خلاصه داستان

«چهار زن»

نوشته محمداسماعیل حاجی‌علیان

ظریفا دختر فرخ خانم و سیامک است

 

ظریفا: ظریفا دختر فرخ خانم و سیامک است و برادری کوچکتر به نام اهورا دارد. او دختری مذهبی است که اکنون به دلیل مسائلی که از نوجوانی برایش پیش آمده، مشکل روحی روانی پیدا کرده و برای معالجه همراه خاله‌اش (ماهی) نزد روانکاو می‌رود. او در پانزده‌سالگی شاهد خفه شدن همسایه‌شان (فرخ‌رو که باردار بوده) به دست مادر و برادر فرخ‌رو می‌شود. آنها پس از کشتن زن جوان او را در چاه خانه‌شان می‌اندازند و زمانی که همسایه‌ها برای کمک می‌رسند، برادر فرخ‌رو فرار می‌کند و مادرش خود را به آتش می‌کشد.

فرخ‌رو: فرخ‌رو با پسر همسایه (سیروس) که راننده کامیون است عروسی می‌کند. مادر سیروس پیرزنی بداخلاق است که از همان شب عروسی در زندگی آنها دخالت می‌کند و پشت اتاق حجله نشسته و حرف‌های نامناسب می‌زند. فرخ‌رو که در کودکی به علت سقوط از درخت دچار مشکل زنانگی شده، رابطه‌اش با مادرشوهر به هم می‌خورد و سرانجام با شوهرش اتاقی در خانۀ مجاور اجاره می‌کند. سیروس بی‌غیرت و قمارباز است. پول‌ها، کامیون و در پایان زنش را در قمار با اربابش می‌بازد و به سیستان فرار می‌کند. ارباب و دارودسته‌اش شبانه فرخ‌رو را که باردار است می‌دزدند، اما فرخ‌رو از دستشان می‌گریزد و به خانه برمی‌گردد. همسایه‌ها از این قضیه باخبر می‌شوند به همین دلیل با وجود اینکه فرخ‌رو بارها قسم می‌خورد که دست ارباب به او نخورده است، توسط مادر و برادرش کشته می‌شود. هیچ‌کس حاضر به غسل دادن و دفن فرخ‌رو نمی‌شود، تا اینکه مهتاب (صاحب‌خانۀ فرخ‌رو) با کمک ظریفا او را غسل داده و کفن و دفن می‌کنند.

ماهی: ماهی، خالۀ ظریفا، ده سال بزرگتر از اوست. او که اکنون سی‌ساله است، در هجده‌سالگی ازدواج کرده، اما داماد همان شب اول زندگی سکته کرده و ماهی صبح در کنار جنازۀ او بیدار می‌شود. ماهی تصمیم می‌گیرد دیگر ازدواج نکند، چرا که همه او را نحس می‌دانند. ماهی در خانه خواهرش، فرخ، زندگی می‌کند و در ازای دریافت حقوق از شوهرخواهرش (سیامک) از ظریف که مشکل روحی پیدا کرده، مراقبت می‌کند. او مورد توجه دکتر روانکاو ظریفا (سهراب) قرار می‌گیرد و سهراب از او خواستگاری می‌کند. از طرفی سیامک به او نظر دارد که باعث ناراحتی‌اش می‌شود. سیامک را از خود می‌راند و نگران است چگونه قضیه را به خواهرش بگوید.

یاسین: دختر جوانی که پدر و مادر ندارد و مهتاب، زن مهربان همسایه، او را از کودکی به فرزندخواندگی پذیرفته است. صدیقه، مادر او، در دوران نامزدی و عقد شرعی از قاسم، شوهرش، یاسین را باردار می‌شود. قاسم در انفجار معدن می‌میرد و پدر و مادر او بارداری صدیقه را از قاسم باور ندارند. چندسال بعد صدیقه هم فوت می‌کند و مهتاب که اقوامی در روستا داشته، یاسین را پیش خود می‌آورد. یاسین که با ظریفا دوست است و به خانه‌شان رفت و آمد دارد، به اشتباه در مورد رابطه ماهی و پدر ظریفا قضاوت کرده و مسئله را به او می‌گوید. در پایان داستان، ماهی تصمیم به زندگی با سهراب گرفته است. حالا مدتی است که ظریفا از خانه فرار کرده و به جایی نامعلوم رفته است. او از خاله‌اش دلگیر است، چون ظریفا هم در طول جلسات روانکاوی به دکتر سهراب علاقه‌مند شده و به همین دلیل حالش بهتر شده است. اما حالا به دلیل علاقه و تصمیم ازدواج ماهی و سهراب، او خانه را ترک کرده و رفته است.

 

دیدگاه ها غیرفعال است