خلاصه داستان
«پیش از آنکه بخوابم»
نوشته اس. جی. واتسون
کریستین (راوی) زنی است که دچار آلزایمر..
کریستین (راوی) زنی است که دچار آلزایمر شده. او هر روز صبح در حالی بیدار میشود که هیچ چیز از گذشته و حتی روز قبل به یاد ندارد. شوهرش، بن، هر روز به او یادآوری میکند که اسمش کریستین است و چهل سال دارد.
حدود دو هفته است که بعد از رفتن بن، پزشکی به نام ناش با کریستین تماس میگیرد و میگوید عصبشناس است و بر روی گسستگی هویت ناهنجار تحقیق میکند. میگوید همکارش پرونده ی کریستین را در اختیارش قرار داده. او با کریستین در پارکی ملاقات کرده و دوربینی با کارت حافظه ی بالا به او میدهد تا برای از یاد نبردن صحبت هایش با دکتر، هر روز چیزهایی را در مقابل دوربین بگوید و ضبط کند. او از کریستین خواسته دوربین را در داخل جعبه کفش و در کمد پنهان کند. کریستین هر روز با یادآوری تلفنی دکتر، اتفاقات روز قبل را به یاد می آورد. دکتر از کریستین می خواهد درباره رابطهشان با بن حرفی نزند. طبق مدارک موجود در پرونده، کریستین ده سال قبل با جراحاتی بر بدن، خونآلود در یک منطقه ی صنعتی پیدا شده، در حالیکه ملافه ی هتلی بر بدن او پیچیده بوده. گزارش پزشکی حاکی از ضرباتی مکرر بر سر کریستین است. کریستین می گوید اما بن گفته او به خاطر تصادف دچار این وضعیت شده است. دکتر کریستین را به همان مکان (منطقه صنعتی) میبرد و مردی که شاهد آن صحنه بوده، چیزهایی را که در آن شب دیده تعریف میکند. دکتر نیز خبرهای منتشر شده در روزنامه های مربوط به آن زمان را به همراه مدارک پزشکی به کریستین نشان میدهد. کریستین رو به دوربین میگوید بن به او دروغ گفته و قابل اعتماد نیست. کمی بعد دکتر چند عکس را از لای پرونده بیرون کشیده و به کریستن نشان میدهد. کریستین به عکس زنی واکنش نشان میدهد. پشت عکس نام کلیر نوشته شده. با پیگیری کریستین مشخص میشود کلیر دوست دوران دانشجویی او بوده. بعد بن عکس هایی از کریستین و کلیر رو میکند و میگوید آنها خیلی صمیمی بوده اند و بعد از آن تصادف کلیر از این شهر رفته. کریستین دوره ی بارداری اش را به یاد می آورد و معلوم میشود که او یک پسر به نام آدام داشته. دوباره بن عکس هایی از بچه رو میکند و میگوید آدام نیز هشت سال پیش در دو سالگی مرده است.
دکتر شماره ی کلیر را از بیمارستان روانی که قبلا کریستین در آن بستری بوده مییابد و به او میدهد. دکتر میگوید مسئولین بیمارستان متعجب شده اند، چون آنها اطلاع دارند که بن 4 سال پیش کریستین را طلاق داده. بعد از تماس تلفنی کریستین با کلیر، مشخص می شود که تا چهار سال قبل بن و آدام به او در بیمارستان روانی سر میزده اند، اما بن به خاطر اینکه آدام خیلی از دیدن مادرش که او را به یاد نمی آورده، رنج می کشیده، تصمیم میگیرد از کریستین جدا شود. با نشانی هایی که کلیر از بن میدهد، مشخص میشود کریستین اکنون با مردی غیر از بن زندگی میکند و او کسی جز همان مایک، مرد ضارب که زمانی با کریستین رابطه داشته، نیست. در نهایت مایک دستگیر میشود. کریستین به خاطر درگیری با مایک مجروح شده و در بیمارستان است. بن واقعی با آدام به دیدن او می آیند. کریستین آدام را به خاطر می آورد.