آنچه از دهه 70 و خاصه با قبول قطعنامه ۵۹۸ و پایان 8 سال دفاع مقدس شاهد شکل گیری آن بودهایم، ورود به «روشنفکری ظلّی» است. روشنفکری شبحوار که پیچیدهتر، پنهانکارتر،خطرناکتر و فتنهانگیزتر است.
روشنفکری از نظر زمانی و مراتب معنایی، همزاد با ادبیات داستانی نوین است. این هماهنگی را میتوان در آثار ترجمه داستانی، سفرنامهها و تکنگاریها از عصر مشروطه مشاهده کرد. بنابراین اولاً تفکیک مقوله روشنفکری و ادبیات داستانی نوین؛ ثانیاً تأخر روایت داستانی از روشنفکری و ثالثاً انگاره تاثیر و نفوذ روشنفکری در ادبیات داستانی با تاریخچه ادبیات نوین در ایران سازگاری ندارند.
آنچه از آن به عنوان ادبیات داستانی نوین یاد میشود، محصول فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی غرب است. بنابر این مواجهه جامعه ایرانی با ادبیات داستانی نوین و معرفی این نوع ادبی ملازم با انعکاس سویههای روشنفکری در متن و بطن ادبیات داستانی بوده است. حتی میتوان نقش اصلیتری برای ادبیات داستانی قائل شده و ساحتهایی از روشنفکری در جامعه ایرانی را محصولی داستان زاد بدانیم. بدین صورت که ادبیات داستانی، تنها مصرفکننده انگارههای روشنفکری نبوده است. بلکه به صورت توامان، زاینده، پدیدآورنده و اشاعهدهنده آن محسوب میشده است.
مطلب اخیر در درک چگونگی تولد، اشاعه و تثبیت روشنفکری در لایههایی از جامعه ایرانی از اهمیت بسزایی برخوردار است. چرا که روشنفکری عموماً بیش از آن که نتیجه کاربست دستگاه فکری مشخص و پیش انگارههای اندیشیده شده باشد، نتیجه هم افقی با طیف خاصی از روایتهای زندگی است که زیست، سلوک و سبک زیستی مخاطب را در حوزههای متنوع فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جهت میدهد. بنابراین در آغاز ورود و معرفی ادبیات داستانی جدید به کشور، نه با نفوذ روشنفکری به ادبیات داستانی که با نفوذ روشنفکری بوسیله ادبیات داستانی و بلکه بالاتر از آن، روایتگری به شیوه داستان نوین به مثابه کنش روشنفکرانه مواجه هستیم.
ادبیات نفوذزده تا پیش از انقلاب
تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی و شکلگیری دوره جدیدی در ادبیات داستانی با وجود حضور جریانهای ادبی وابسته به بلوک ادبی شرق و غرب در فضای ادبیات داستانی، همچنان انگاره نفوذ در ادبیات داستانی نوین ایران تقلیلگرایانه است. زیرا ادبیات داستانی نوین دچار از خود بیگانگی و بحران هویتی است که با آن زاده شده و به تعبیری «غیر» جای «خود» هویتی را گرفته است. گرچه میتوان براساس متعلق، جهت، غایت، مضامین، موضوعات، سبک و مکتب ادبی، مراتب متنوعی از روشنفکری در ادبیات داستانی ایران را تصور کرد.
یکی از شعارهای اصیل انقلاب اسلامی «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود. بازیافت یا بازساخت «خود» در پرتو «غیر شناسی»، «غیر نمایی» و «غیر اندیشی» ممکن خواهد بود. بنابراین مهمترین چالش مستمر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در طول چهل سال گذشته این بوده است که چگونه همانند شیری زلال و خوشگوار از میان خون (ادبیات کهن) و سرگین (ادبیات نوین غرب) عبور کرده و هویت خود را تأسیس کند. از میان این دو، مواجهه دائمی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با بطن و متن ادبیات داستانی غربی پرمخاطره تر بوده است.
در بهکارگیری تعبیر «روشنفکری» به جای «غیر هویتی» باید محتاط بود. روشنفکری مفهومی است که در فضای ادبیات داستانی در طول چهل و اندی سال گذشته در حال صیرورت بوده است. واقعیت و بازنمود و بازشناخت روشنفکری در حوزه ادبیات داستانی دچار فراز و فرودهای متعددی شده است. علاوه بر آن که مراتب روشنفکری، ابعاد و بواطن روشنفکری، مبانی روشنفکری و اهداف و غایات روشنفکری ادبی کاملاً قابل تفصیل است.
آنچه در دوره پیش از انقلاب اسلامی، خاصه در ادبیات داستانی شاهد آن هستیم «روشنفکری آشکار» است. خصوصیت این طیف روشنفکری، آن است که مظاهر آشکار، قابل شناخت، در معرض نقد، شفاف و گویایی دارد. آنچه موجب شد ادبیات داستانی در دوره پیش از انقلاب اسلامی توسط بدنه مخاطبان دین دار طرد شده یا حداقل به نحو آشکاری متهم شده و خطر آفرین قلمداد شود به رابطه ظهورات آشکار و بیپردگی این ادبیات در خلق موقعیتها، نمایش مضامین، طراحی تیپهای داستانی و انتخاب موضوعات بود. روشنفکری در این سطح به نحو آشکاری به جناح بندی مخاطبان خود دامن زده و آنها را به چالش میکشد. تیغ تیز خود را حتی در ادبیات داستانی که عرصه نمایش و پرهیز از قضاوت و جانبداری صریح است با «انتخابهای» خود آشکار میکند.
این جریان در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی از بین نرفت اما به دلایلی تضعیف شد. حاکمیت نظام اسلامی و وضع قوانین حداقلی در حوزه کتاب و نشر جریان ادبیات داستانی، روشنفکری را به استراتژی جدیدی وارد ساخت. با این استراتژی جدید، از سویی این جریان به حیات خود ادامه داده و از سوی دیگر توانست به جوانب زیست ادبی خود توسعه دهد.
مرحله جدید و خطرناک از روشنفکری
انچه از دهه هفتاد و خاصه با قبول قطعنامه ۵۹۸ و پایان پذیرفتن 8 سال دفاع مقدس شاهد شکل گیری آن بودهایم، ورود به «روشنفکری ظلّی» است. روشنفکری در سایه و شبح وار که پیچیدهتر، پنهانکارتر، ناشناختهتر، خطرناکتر و فتنه انگیزتر است. این جریان مولود مواجهه دو جریان روشنفکری باقی مانده از ادبیات داستانی پیش از انقلاب اسلامی و ادبیات داستانی تحول خواه انقلابی خاص در دو دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. اینکه چگونه در نتیجه تقابل این دو جریان، جریان سومی پدید آمد تفصیلی میخواهد که در این مقال نمیگنجد. واضح است که جریان ادبی انقلاب اسلامی در مواجهه خود با جریان «غیر» نتوانست از پدید آمدن جریان سوم (روشنفکری ظلی) جلوگیری کند. بلکه بالاترین خطری که ادبیات داستانی اصیل انقلاب اسلامی را تهدید میکند. عدم برخورداری از ابزارهای «شناختی» و «ارادی» کافی برای درک ابعاد روشنفکری ظلی و بیرون راندن آن از دایره «خود» است.
این دو عامل موجب شده تا این جریان سوم زیست «انگل گونه» خود را ادامه داده، بعضاً از عنوان ادبیات انقلابی بهره برد، به برخی از ظواهر و مناسک ادبیات انقلاب ملبس شود، صورتک انقلابی بر چهره زند تا در سایه بماند، از فرصت های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی انقلاب اسلامی بهره برد و در شیوهای نامحسوس ادبیات انقلاب را از هویت خود خلع کند.
ادبیات، خاصه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در برخی ژانرها به اقتضاء آنچه از آن به «علت مادی» آفرینش ادبی یاد شد به سمت موضوعات خاص سوق یافت. مهمترین ژانر ادبیات در طول چهل سال گذشته ادبیات دفاع مقدس است. این واقعه بزرگ و شگفت، به همان اندازه که ظرفیتهای بیپایانی برای روایت داستانی داشته و توانایی نمایندگی تام و تمام از ارزشها، مبانی و اهداف انقلاب اسلامی را دارا بود، مستعد ظهور مخاطرات گوناگون نیز بود. لذا یکی از مهمترین زمینهها برای مطالعه روشنفکری ظلّی، بررسی سیر، تحول و تطور ادبیات داستانی دفاع مقدس به سمت و سوی ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس است. ادعای مطالعه شده و تحقیقی در این باره وجود دارد که پس از گذشت بیش از چهل سال از آغاز ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه ۶۰، مراتبی از ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس توانسته است خود را به عنوان گفتمان رسمی از دفاع مقدس در مجامع دانشگاهی و فضای ادبی عرضه کند.
در حرکت از معلول به علت و بررسی چگونگی و چرایی شکلگیری وضعیت پدید آمده، میتوان اذعان داشت ابزارهای تمایز بخش میان ادبیات داستانی سیاه از ادبیات داستانی دفاع مقدس به اندازه کافی صریح، قاطع و کارآمد نبودهاند. نمیتوان در «انقلابی» بودن یا «خودی» بودن متن داستانی، صرفاً به کیستی فاعل (نویسنده) یا مجموعه ادبی حمایت کننده یا ناشر یا حتی موضوعات بسنده کرد. در چنین شرایطی شاهد هستیم که جریان روشنفکری ظلّی در لایههایی از مهمترین جشنوارههای ادبی ملی یا جشنوارههای منتسب به انقلاب اسلامی خانهگزینی کرده است. برخی موسسات انقلاب زاد، در تولیدات ادبی، رویکردهای نقد و تحلیل، تنظیم روابط ادبی و ترکیب همکاران خود، در بیان مبانی انقلاب اسلامی به لکنت افتاده و حتی از تردید و وارونهنویسی پرهیز ندارند.
بدون دیدگاه