خانه‌داری

4

خلاصه داستان

«خانه‌داری»

نوشته مریلین رابینسون

داستان از زبان دختری به نام روت روایت می‌شود

داستان از زبان دختری به نام روت روایت می‌شود. روت و لوسیل، خواهر کوچکترش، را مادربزرگشان خانم سیلویا فاستر بزرگ کرده است. سال‌ها پیش مادربزرگ و پدربزرگ (ادموند فاستر) در شهر کوچک اسپوکن در ایالت واشنگتن زندگی می‌کردند. آقای ادموند کارمند راه‌آهن و مادربزرگ خانه‌دار بودند. آنها خانواده‌ای مذهبی و صاحب دو دختر به نامهای مولی و هلف بودند. (هلف مادر روت و لوسیل و مولی خالۀ آنهاست)

زندگی این خانواده به خوبی و در آرامش سپری می‌شود. آنها خانه‌ای زیبا و بزرگ نزدیک پل روی رودخانه و ایستگاه راه‌آهن دارند. تا اینکه یک روز بر اثر واژگون شدن قطار در رودخانه، آقای ادموند و دو نفر از مردان آن شهر که همگی کارمند راه‌آهن‌اند، کشته می‌شوند.

خانم سیلویا بعد از فوت شوهرش در همان خانه و با حقوق مستمری شوهرش زندگی می‌کند و از دخترهایش مولی و هلف نگه‌داری می‌کند. مولی 16ساله و هلف 15 ساله است که یک روز خانه را ترک کرده و به شهری نامعلوم می‌روند. چند سال بعد هلف با دو دختر کوچکش(روت و لوسیل) باز می‌گردد. او بچه‌ها را به مادر خود می‌سپارد و برای همیشه می‌رود.

روت و لوسیل چندسالی را با مادربزرگ زندگی می‌کنند تا اینکه مادربزرگ هم می‌میرد. خواهرشوهرهای مادربزرگ سرپرستی بچه‌ها را قبول می‌کنند و در همان خانه زندگی می‌کنند. چند ماه بعد سروکلۀ خاله مولی پیدا می‌شود. دخترها هرگز او را ندیده بودند. با آمدن مولی که رفتاری عجیب و غریب دارد، خواهر شوهرهای مادربزرگ از آن خانه فراری می‌شوند.

حالا سرپرستی دخترها با خاله مولی است. او که بسیار خشن، بداخلاق و روان‌پریش است، روت و لوسیل را کتک می‌زند، حبس می‌کند و اجازه نمی‌دهد با کسی صحبت یا ارتباط برقرار کنند.

چند سال بعد خانه دچار آتش‌سوزی می‌شود و روت و لوسیل می‌میرند. در پایان داستان متوجه می‌شویم که ماجراها از زبان روت که الان مرده، تعریف می‌شوند. آتش‌سوزی خانه و مرگ دخترها توسط خاله‌شان انجام شده است. هلن و مولی در جوانی شیفته یک مرد جوان می‌شوند. مولی همیشه به خواهرش، هلن، حسادت می‌کرده، چون او زیباتر و مورد پسند مرد جوان بوده است، اما این مرد با هلن دوست می‌شود و روت و لوسیل حاصل عشق آنها هستند.

مولی از این قضیه دچار بیماری روحی و روانی می‌شود و همیشه در پی آزار خواهرش بوده. سال‌ها بعد آن مرد هلن را با دو دختر بچه تنها می‌گذارد و می‌رود. هلن برای در امان بودن بچه‌ها از آزار خواهرش آنها را به مادربزرگشان می‌سپارد و خودش هم بعد از چندسال دربه‌دری و زندگی مخفی، می‌میرد.

مولی خالۀ دخترها انتقامش را از بچه‌ها می‌گیرد و خانه را به آتش کشیده و باعث مرگشان می‌شود. خاله مولی دوباره خانه را بازسازی و تعمیر می‌کند و همان جا ساکن می‌شود.

روح روت که از ابتدا تا پایان قصه، ماجراها را روایت کرده، هر شب همراه روح لوسیل اطراف خانه پرسه می‌زنند و از پنجرۀ آشپزخانه خالۀ خود را تماشا می‌کنند. روت و لوسیل از رفتار مادرشان که در کودکی آنها را رها کرده، و نیز از کینه و حسادت خالۀ خود ناراحت‌اند و آرزو می‌کنند چنین اتفاقاتی برای آدمهای دیگر پیش نیاید و با هم مهربان باشند.

دیدگاه ها غیرفعال است