نشان دادن تصویر دقیقی از آن دوران در شرایط فعلی کار سختی است. بسیاری از مؤلفهها تغییر کرده است و چقدر خوب است که رسانه ملی برخی از همین کتابها به خصوص کتابهای عزتشاهی که عزت مطهری الآن تغییر فامیلی دادند را تبدیل به مستند داستانیهایی بکنند، تا نسل امروز واقعیت آن دوره را درک کنند.
در آن زمان پیدا کردن گروهی که بشود با آنها فعالیت کرد بسیار کار سختی بود زیرا افراد زیادی در صحنه مبارزه دچار آسبهایی شدند مانند بچه مسلمانهایی که مارکسیست شدند و به سمت تفکر مارکسیستی یا همین منافقینی که الآن فراری و آواره پادگان اشرف هستند رفتند. اینها کسانی بودند که در صحنه مبارزه بودند اما زمینههای انحرافشان از همان زمان به نوعی دیده میشد، یعنی همین که پدیده اسلام نابی را که امام تفسیر میکنند که از بطن قرآن وعترت بیرون میآید، در آن یک نقص داشتند.
بعد از انشعابهایی که در سازمان مجاهدین خلق پیش آمد و کسانی که منحرف شدند و تصفیههای بسیار سنگینی در درون خودشان انجام دادند، به نوعی که بیش ار آنکه از نیروهای دشمن بکشند از افراد خودشان کشتند و تصفیه درون گروهی انجام دادند که همه اینها عبرتهای تاریخ است.
شاید ابتدای انقلاب بازخوانی پرونده اینها خیلی لازم نبود اما اکنون بازخوانی این پروندهها و پیشینه و نحوه مبارزه این گروهها و کارهایشان خیلی اهمیت دارد و برای نسل امروز میتواند نوعی لایهبرداری مفید باشد.
شهید رجایی همانطور که امروزه خانهاش موزه است و میبینند زندگی و خانه سادهای داشت. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صفبندی بین مبارزین به شکل امروزی که بین جریانهای صفبندی هست، نبود یعنی هم در صف مسلمانها، مهندس بازرگان و شریعتی را ملاحظه میکردید و مرحوم شهید مطهری حضور داشتند یعنی تیپهای مختلفی بودند. آقای عسکر اولادی هم جزء مجموعه بودند.
برخی تعدادی از دوستانشان را همراه خود در جلسات گروه میآوردند که همین امر موجب لو رفتن و دستگیری بسیاری از اعضا میشد. در این جلسات گفتگوهایی انجام میشد، تفسیر قرآن و نهجالبلاغه بود، اخبار سیاسی عنوان میشد و حتی کتابهای ممنوعه مبادله میشد.
** شکنجههایی که بر روی شهید رجایی انجام دادند جزء شکنجههای نادر بود
شهید رجایی توسط یکی از مبارزین که زیر شکنجه اعتراف کرده بود لو رفت و دستگیر شد اما شخصأ کار مسلحانه انجام نداده بود. نوع شکنجههایی که بر روی ایشان انجام دادند واقعاً جزء شکنجههای نادر بود. حتی ایشان که به سازمان ملل رفته بود پایش را برهنه کرد و روی میز گذاشت و جای شلاقها را به نمایندگان کل دنیا نشان داد که رژیم شاهی که از آن دفاع میکردید یا ابرقدرتها دفاع میکردند اینچنین کارهایی را انجام میدادند.
حضور ایشان در دبیرستان میرداماد به عنوان یک معلم الگو بود. از نوع لباس پوشیدن تا نظمشان و حتی تدریس و سکوتشان، ایشان به دلیل فضای کوچک کلاس و تعداد بالای جمعیت مراعات میکردند، تقه کوچکی میزدند که این غبار گچ در فضا پخش نشود. حتی کاغذ باطلهای را به دور گچ میپیچیدند تا دستشان گچی نشود. خیلی برای ما این ظریفکاریهایی ایشان مورد توجه بود. تخته را خودشان پاک میکردند. با نگاهشان جمعیت را ساکت میکردند. همه چیز ایشان برای ما درس بود. پایان جلسهشان روایتی مینوشتند و استفاده میکردیم.
ادامه مصاحبه را از اینجا بخوانید.