طيبه از افسردگي شوهر جانبازش…
خلاصه رمان «از به»
اثر رضا امير خاني
طرح داستان/ تلخيص به ترتيب فصلها:
طيبه از افسردگي شوهر جانبازش با پاره كردن نامه فرانك با خبر ني شود. موضوع را به خلبان، آرش تيموري كه مديون شوهرش، مرتضي است مطرح مي كند. او به خلبان ديگر رحيم ميريان خبر را مي رساند و وانمود مي كند به خاطر موضوعي كه سال 63 اتفاق افتاده است، نمي تواند با او تماس داشته باشد. رحيم سعي مي كند با نامه هاي طنزآميز مرتضي را سر حال بياورد ولي مرتضي جواب نامه ميريان را هم نمي دهد. طيبه تلاش مي كند مرتضي را با فرانك آشنا كند تا قبول فرزند خواندگي او، شادي به خانه شان بيابد. ارتباط برقرار مي شود. آنها به جمكران مي روند. پيرزني از فرانك مي خواهد برايش نامه اي بنويس. پيرزن حرفهايي كه براي امامش داشت به فرانك مي گويد و فرانك هم مي نويسد. مرتضي به فكرش ميرسد او هم درد دل هايش را براي امام بنويسد و مانند پير زن داخل بيندازد. مرتضي عاشق پرواز است و در اين عشق مي سوزد رحيم ميريان نامه هاي بي نام ونشان براي مرتضي مي نويسد و از او مي خواهد، براي گرفتن حق پرواز اقدام كند. مرتضي به نيروي هوايي شش نامه مي فرستد. و تقاضاي مديكال چك ميكند ولي نا مه هاي او را بدون جواب به بايگاني مي فرستند. ميريان نامه اهانت آميز به مسئولان نيروي هوايي مي نويسد و از مهار تهاي مرتضي مي گويد. مسئولان نامه ميريان را همراه ا گزارش آرش تيموري در سال 63 را كه مرتضي را خاطي اعلام كرده بود، براي رتضي مي فرستد. مرتضي نامه اي پر سوز و گداز براي امام زمان مي رفستد. و تمام ماجراي 63 را تعريف مي كند. در پايان ميريان يك فرصت پرواز براي مرتضي ايجاد مي كند.
نامه اول:
دختري نه ساله به نام فرانك ناصري طبق برنامه معلم انشا، نامه اي براي يك خلبان مي نويسد. در اين نامه ضمن اينكه از رزمنده ها تشكر مي كند، گله اي هم دارد. و توضيح مي دهد كه پدر و مادرش به خاطر بمباران خلبانهاي صدام كشته شده اند و حالا او د خانه عمويش دكتر سيروس ناصري زندگي مي كند. فرانك در نامه مي نويسد كه دوست دارد وقتي بزرگ شد، خلبان بشود و بدها را بكشد و نمي خواهد مانند عمويش آدمها را خوب كند. مي خواهد كساني كه پدر و مادرش را كشتند، بكشد. در آخر فرانك از خلباني كه نتوانست به موقع جلو ورود هواپيماي دشمن به آسمان ايران را بگيرد، گله مي كند. اين نامه كه به آدرس فرودگاه آمده بود در سال61 به دست مرتضي مشكات، خلبان شكاري مي رسد.
نامه دوم:
خانم طيبه مشكلات به منزل خلابن آ{ش تيموري كه ئدر دزفول كه دانشجوهاي خلبان درس مي دهد، نامه اي مي فرستد. با اينكه گله كه چرا دوست خلبان قطع دو پاي زمان جنگ را فراموش كرده اند. خانم طيبه مشكات توضيح مي دهد كه شوهرش دچار افسردگي شده است . طيبه اين موضوع را از دور انداختن نامه فرانك ناصري فهميده است. چون او ميداند، همسرش به اين نامه بسيار علاقه داشت تاحدي كه قبل از رفتن به عمليات آ، را مي خواند و گريه مي كرد. طيبه در پايان از آ{ش تيموري مي خواهد ه همسرش نامه ميبنويسد، شايد افسردگي همسرش از بين برود. زمان اين نامه سال 70 است.
نامه سوم:
آرش تيموري بلافاصله نامه اي به رحيم ميريان مي فرستد و ضمن تشكر از پذيرايي از شاگردانش در تبريز، مي نويسد، به خاطر موضوعي قديمي نمي تواند با مرتضي نامه نگاري كند. مي نويسد ، همسرش خبر افسردگي مرتضي را داده است. در آخر آرش از رحيم مي خواهد اين نامه اي به دوست و همكار قديميشان بنويسد.
نامه چهام:
رحيم ميريان نامه اي همراه با طنز، آمدن دانشجو هاي آرش به تبريز و تكميل درس خلباني را اعلام كند و در نامه مي نويسد، دانشجو هاي آرش بيش از حد به جزئيات مقررات اهميت مي دهند تا حدي ك مسئله مهم فشار در پرواز را نمي داند و خود را يكباره بالا مي كشد و نخوردن نسكافه را به خاطر خواب آور بودن، بسيار مهم مي داند و رحيم د پايان از مرتضي مي خواهد به فكر او باشد و برايش نامه بنيسد تا او هم از گزارش كار دانشجوهاي آرش برايش تعريف كند.
نامه پنجم:
مرتضي در نامه اي كوتاه جواب رحيم را ؟؟؟ فضل الله المجاهدين علي القادين مي دهد و مي گويد، به او كاپيتان نگويد چون او حتي قيافه هواپيما را هم از ياد برده است. و خود را مانند ناخدايي يك پاي قصه هاي سمباد مي بيند كه در يك لنج و پاي چوبي در وسط اقيانوس افتاده است.
نامه ششم:
رحيم بار ديگر براي مرتضي نامه مي نويسد. ابتدا از اينكه با آوردن آيه آنها را مجاد ناميده و خودش را نشسته، گله مي كند و از او مي خواهد، نامه سر حالي برايش بنويسد. رحيم كاهاي مبتكانه ي مرتضي را(در دوره پرواز) به يادش مي آورد و از همراه داشتن يك پيچ گوشتي چهار سو كه موجب تعجب آرش شد، مي گويد مرتضي كه آرش را به هوس بي اندازه او واقف كرد. ياد آور مي شود. رحيم مرتضي را در آخر به خاطر تشبيه كاپيتان يك پا سرزنش مي كد.
نامه هفتم:
خنم تيموري به طيبه مشكات نامه مي نويسد و از او مي خواهد، خود را از زندگي آنها كنار بكشد. خانم تيموري بدون آنكه نامه را بخواند به طيبه شك كرده است و به او مي گويد, حاضر است , هرچه پول مي خواهد به او بدهد ولي وارد زندگي انها نشود. او مي گويد , از پانزده سال پيش زماني تيموري حقوق بسيار ناچيزي داشت با او زندگي كرده است و حالا دوست ندارد كس ديگري را شريك زندگي شوهرش ببيند.
نامه هشتم:
طيبه بلافاصله جواب خانم تيموري را با ايه وقتي با جاهلها مواجه مي شويد به انها سلام كنيد مي نويسد. او تمام رنجهاي يك زن خلبان را كه او هم تحمل كرده ياد اور مي شود و توضيح مي دهد , يك بار شوهرش جان اقاي تيموري را نجات داده است و حالا تقاضاي ياد كردن چنين دوستي كه به خاطر اقاي تيموري پايش را از دست داده است, چيز زيادي نيست . طيبه در اخر مي گويد, او را به خاطر اشتباهش مي بخشد چرا كه خودش اين اشتباه را مرتكب شده است.
نامه نهم:
سرگرد تيموري به سرهنگ مرتضي مشكات نامه اي دلجويانه مي نويسد و از رسيدن نامه طيبه به خانه شان مي گويد. تيموري از عملياتي كه جانش توسط مرتضي نجات پيدا كرد مي گويد و جان خود را مديون رو مي داند و از رعايت بي مورد او در نظم و قطع دو پاي مرتضي حرف مي زند كه مقصرش او بوده و و حالا به شدت ناراحت است . تيموري در نامه , گزارش مفصلي از كار اموزش او در دزفول و رعايت نظمي كه گاهي موجب خنده خلبانرحيم ميريان مي شود, مي نويسد و ميگويد او مي خواست براي دانشجوها تكرار در پرواز وجود داشته باشد ولي ميريان مخالف ان بود. كه در اخر به اتفاق ارا حذف تكداد تصويب ميشود.
نامه دهم:
خانم تيموري به خانم مشكات نامه غذر خواهي مي نويسد. او توضيح مي دهد كه از سال 55 كه خلبانه را به دور دنيا مي فرستد , او دچار سو ظن شده است و فكر مي كند تيموري با خانم ديگري است. خانم تيموري در باره واقعه 63 مي گويد, شوهرش تابع نظم است و ما قبول داريم كه تيموري بايد همان كاري را كه ميكرد كه كرده است ولي از طرف هم قبول داريم , شوهر شما جان تيموري را بابت اين نظم نجات داد و از اين بابت ما مديون اقاي مشكات هستيمو اين دين سر جاي خود حالا سو ظن بي مورد رو هم اضافه شد. خانم تيموري مي خواهد كه طيبه او را ببخشد. در پايان مي گويد به اقاي مشكات بگوييد, به خانه نشين شدن شوهر من و اقاي ميريان هم مدت زيادي نمانده است. او تداوم دوستي شان را با اشتياق براي ديدار در ايينده ابراز مي كند.
نامه يازدهم:
طيبه به خانم تيموري نامه مي نويسد و مي گويد از دست او ناراحت نيست و اين اشتباهها طبيعي است . مي گويد خيلي از موولين به مرتضي سر مي زنند ولي مرتضي چشم به راه دوستان خلبانش است. دلش براي پرواز لك زده است. هر چند ماه يك بار لباس پروازش را مي پوشد. نقشه ها را روي ميزش مي گذارد و مراهم براي تمرين پرواز به كار مي گيرد و در اخر از كار بچه گانه خود عصباني مي شود و خود را ديوانه خطاب مي كند, ارزو مي كند كاش مي مرد و خانه نشين نميشد. او در كارهاي مختلف دوست ندارد, كسي كمكش كند. دوست ندارد, من رانندگي كنم گاهي كه ماشين خراب مي شود, اقا مصطفوي (همسايه) به كمكش مي ايد. يك روز بدون اينكه چيزي به من بگويد سراغ عمو فرانك ناصري رفت من به دنبالش رفتم تا اگر كمكي خواست انجا باشم. عموي فرانك پزشك زنان زايمان بود. خيلي ناراحت شدم.فكر مي كردم مرتضي به خاطر بچه دار ندن به آنجا مراجعه ده است. گريه كردم. زن كتار دستم حرفهايي از هوو و… زد. خيلي ترسيدم. وقتي آمد از دين من و چشمهاي گريانم كلي خنديد و همه چيز را برايم تعريف كرد. طيبه در آخر اينگونه سوءظن هاي زنانه قلمداد مي كند. نامه دوازدهم:
فرانك به خلبان مرتضي مشكات نامه مي نويسد و از اينكه و از اينكه او بعد از اينكه بعد از نه سال پيدا كرده است، ابراز خوشحالي مي كند. فرانك مي گويد، هرگز آن نامه را فراموش نكرده و هميشه فكر مي كرده است، خلباني كه نامه را خوانده است، كنار هواپيماست نه روي يك ويلچر. او از اين موضوع ابراز ناراحتي مي كند. در آخر از يتيمي خود و زير آوار رفتن ماشين پدر و پيانوي خود حرف مي زند و از اينكه عمويش مرد خوبي است و او را مانند فرزندش، فريدون دوست دارد. فرانك از دلمشغولي هاي خود حرف مي زند و از حسادت هايي كه با فريدون دارد، مي گويد. او اميدوار است، مرتضي مشكات درباره ارتباطش با فريدون و ارتباط با خودش، فكرهاي بد نكند و قبول كند كه او نياز دارد حرف هايسش را به يك مرد بزند تا ديوانه نشو.
نامه سيزدهم:
آرش تيموري به رحيم نامه مي نويسد كه از دي ماه 70 براي مرتضي نامه نوشته است ولي تا حالا كه نوروز 71 است، هيچ نامه اي از او دريافت نكرده است. تيموري مي نويسد كه قبول داد مديون متضي است ولي هيچ كاري نمي تواند برايش بكند مرتضي هم جز تحمل چاره اي ندارد خصوصاَ كه مشكل روحي هم پيدا كرده است. تيموري نامساعد بودن تمرين پروا از يكي از دانشجو ها را مثال مي زتند كه بخاطر بيمار بودن مادرش نمي توانست درست پرواز كن. تيموري در اين نامه از چگونگي واقعه 63 حرف مي زند و مي گويد خود او اگر بخواهد مدام به آن حادثه فكر كند، نمي تواند خوب پرواز كند. و ادامه مي دهد حمله آن روز او رفته بود و مرتضي بايد از فكر عمليات بيرون مي آمد درست است كه هواپيماهاي دشمن دم موتور مرا هدف قرار دادند و با ديدن مرتضي كه به طرف كارخانه مي رفت مرا رها كردند و به دنبال او رفتند و من توانستم نجات پيدا كنم ولي مرتضي هم مي توانست به دستور من گوش كند و برگردد و فكر زدن آن پايگاه تسحيلاتي را از سرش بيرون ببرد و اين اتفاق برايش نيفتد.
نامه چهاردهم:
ميريان به تيموري نامه مي نويسد و از اينكه با عقل خود كار مرتضي را اشتباه قلمداد كرده، ابراز ناراحتي مي كند و مي گويد، اگر مرتضي آن كارخانه توليد گازهاي شيميايي را نمي زد، هزاران جوان دچار مسموميت شيميايي مي شدند. ميريان يادآور مي شود كه او با مرتضي به اين ماموريت خطير بروند ولي به دليل يك سرماخوردگي كوچك از عمليات عقب افتاد و مرتضي مجبور شد با تيموري به عمليات برود. كسي كه با بهانه لو رفتن حاضر شد عمليات مهم زدن كارخانه را لغو كند. در آخر مي گويد براي رسيدگي به مشكل مرتضي با هواپيماي اف-پنج به تهران مي آيد.
نامه پانزدهم:
تيموري به ميريان نامه مي نويسد از اينكه عقل گوسفندها را از آدمها بالاتر دانسته، تعجب مي كند و با منطق علمي خلاف آن را به اثبات مي رساند. در آخر از پرواز ميريان با اف- پنج سؤال كرده در حالي كه او مي تواند با ميگ پرواز كند.
نامه شانزدهم:
فرانك به مرتضي نامه مينويسد و از اينكه نامه اول را نداده ابراز ناراحتي مي كند. فرانك از خص.صيات فريدون مي نويسد كه بي بند و بار است ولي او توجه اي به كارهاي او ندارد و اصلاً از او خوشش نمي آيد. فرانك مي نويسد چنذد روز پيش فريدون او را با اصرار زياد به يك پارتي كه او تا آن اصلاً به آنجاها نرفته بود و حالا از اينكه به ان جا رفته فساد را از نزديك ديده احساس پشيماني مي كند و حالا دوست دارد خودكشي كند تا از فكر آن بتواند خلاص شود. دوست دارد صبح كه از خواب بيدار مي شود خود را كنار پدر و مادرش ببيند. در اين نامه به دليل مشكلات پست مفقود مي شود.
نامه هفدهم:
مرتضي به فرانك نامه مي نويسد و توضيح مي دهد دو ماه پيش نامه اش به او رسيد و اي او به خاطر لطمه نخوردن به قم و جمكران برود و از فرانك هم مي خواهد با او همراه شود. مرتضي مي گويد كه اجازه چرا زا عمو ناصر گرفته است. عمو با خوشحالي با اين سفر موافقت كرده است. مرتضي قبل از اين، درباره اينكه مچ دست فرانك آسيب ديده و به خاطر آن نمي تواند به تنيس كه ورزش مورد علاقه اش است بپردازد، مي نويسد مشكل او را درك مي كند چون خودش هم بخاطر آسيب ديدگي دو پايش نمي تواند به پروازش كه علاقه فراواني به آن دارد بپردازد.
نامه هجدهم:
طيبه محمدي به ليلي تيموري نامه مي نويسد و از حال خوب خودش كه توانسته شوهرش را با فرانك به جمكران بفرستد، حرف مي زند. طيبه از اولين ديدارش با فرانك مي گويد كه به خاطر كارهاي با مزه و پرشور جواني اش كلي خنديده اند و مي نويسد و با وجود اينكه طرز لباس پوشيدن فرانك به آنها نمي خورد و لي خيلي مهربان و دوست داشتني است. طيبه مي نويسد از مرتضي خواسته است كه اورا به فرزندي قبول كند ولي مرتضي مي گويد، بچه خود آأم ، چيز ديگري است. طيبه سفر جمكران را براي آن دو تدارك ديده و خودش را هم به بهانه رفتن به خانه مادرش از اين سفر كنار كشيده تا مرتضي بتواند با دقت و تفكر به اين موضوع برسد. طيبه در آخر از خانم تيموري خواسته است كه دعا كند تا فرانك هم از اين پيشنهاد استقبال كند.
نامة نوزدهم:
مرتضي به امام زمان مي نويسد. از پير زني مي گويد كه براي اولين بار او او را پدر فرانك خطاب كرد و از او ياد گرفت تا در دل هايش را براي امامش بنويسد و به چاه بيندازد. پيرزني كه از فرانك خواست تا چنر خط نامه براي امامش بنويسد. فرانك هم شااره مرتضي قبول كرد و حرفهاي پيرزن را در حالي كه اشك مي ريخت نوشت. مرتضي باور نمي كرد كسي بتواند اشك اين دختر با نشاط را در آورد. مرتضي از حرفهاي صادقانه پيرزن مي نويسد كه نه از روي سادگي بلكه به حساب يقين كه از حضور امامش داشت مي زد. مرتضي با دلي شكسته از امام مي خواهد كمكش كند تا او بتواند پرواز كند چون با اين كار مي تواند باور كند كه در ركابش خواهد ماند.
نامه بيستم:
نامه اي بدون نام و آدرس به مرتضي مي رسد در آن نامه مي نويسند. از او مي خواهد به خودش تكاني بدهد. كاري بكند. مثلاً هواپيمايي بدزد و به مسئولان ثابت كندكه مي تواند پرواز كند. خصوصاً كه حالا كه براي پرو.از جا افتاده شده است مي تواند كاري كند. بعدها كه سني بگذرد، نمي تواند در پايان نامه، مرتضي مي خواند كه حق گرفتني است، دادني نيست. از جا بكن و حقت را بگير. پرواز از حق توست.
نامه بيست و يكم:
مرتضي نامه اي به فرمان دهي نيروي هوايي، معاونت عمليات پرواز مي نويسد و تقاضاي ادامه كار پرواز را مي دهد و آمادگي كامل خود را اعلام مي كند.
نامة بيست و دوم:
از فرمان دهي نيروي هوايي به بايگاني. نامة مرتضي براي قرار دادن در پرونده اش را به بايگاني مي فرستند. يك رونوشت هم جهت بررسي معاونت جانبازان و ايثارگران به آنجا فرستاده مي شود.
نامة بيست و سوم:
رحيم ميريان به تيموري نامه اي مي نويسد كه در بيمارستان پاسداران بستري است و با ماشين رنويش در تهران تصادف كرده است. او مي گويد كه براي كار شخصي اش به تهران آمده است. قرار است تا يك ماه ديگر به ساها منتقل شود ولي اين دو سه روزه كه در بيمارستان است. به فكر مرتضي است. با وجودي كه در بيمارستان به او رسيدگي كامل مي كنند ولي دلش براي پرواز لك زده است. حالا مي فهمد مرتضي بعد از اينهمه سال چه عذابي مي كشد. رحيم مي نويسد كه به خاطر شكستگي دنده كه سي سال پيش در آموزش در آلمان ديده است، او را نگه داشته اند. رحيم در آخر مي گويد كه براي مرتضي نامة بي نام و نشان نوشته است و از او خواسته است براي گرفتن حق پرواز، اقدام كند.
نامة بيست و چهارم:
تيموري به رحيم ميريان جواب مي دهد كه پيشنهادش براي پرواز مرتضي اصلاً درست نيست در زماني كه جوانهاي سالم و سرحال هست چرا بايد به مرتضي كه پا ندارد حق پرواز داده شود وخودش و زنش مصيبت ببيند و خصوصاً با خبر تازه اي كه خانم مشكات براي خانم تيموري داده و قراراست دختذي به عنوان فرزند خواندگي قبول كنند، درست نيست، مرتضي به فكر پرواز باشد. تيموري در آخر مي نويسد كه از ميريان انتظار دادن پيشنهادي به مرتضي را نداشت.
نامة بيست و پنجم:
از سرهنگ خلبان مرتضي مشكات به فرماندهي نيروي هوايي براي بار دوم، مرتضي تقاضاي پرواز كرده است.
نامة بيست و ششم:
نامه به بايگاني فرستاده مي شود.
نامة بيست و هفتم:
سرهنگ خلبان مرتضي ….. به فرماندهي نيروي هوايي براي بار سوم….
نامة بيست و هشتم:
نامه به بايگاني فرستاده مي شود.
نامة بيست و نهم:
سرگرد رحيم ميريان به مرتضي نامه اي مي نويسد كه آخرين نامه اش را از تبريز برايش مي نويسد. چون قرار است، خلبان مسافر كش بين شهري بشود. رحيم نامه حرفهاي خنده دار از پرواز در اربيل و كركوك مي نويسد و در آخر مي گويد، مي خواستم سرحالت بياورم.
نامة سي ام:
سرهنگ مرتضي مشكات به فرماندهي نيروي هوايي نامه مي فرستد براي با ر چهارم .
نامة سي و يكم:
نامه به بايگاني فرستاده مي شود.
نامة سي و دوم:
سرهنگ مرتضي مشكات به فرماندهي نيروي هواي نامه مي فرستد براي بار پنجم.
نامة سي و سوم:
نامه به بايگاني فرستاده مي شود.
نامة سي و چهارم:
سرهنگ مرتضي مشكات به فرماندهي نيروي هوايي براي بار ششم نامه مي فرستد.
نامة سي و پنجم:
نامه به بايگاني فرستاده مي شود.
نامة سي و ششم:
دكتر كاظم محمدي، پزشك هوايي، واحد گزينش به فرمان دهي نيروي هوايي نامه مي دهد كه سرهنگ مشكات مكراراً از او تقاضاي مديكال چك كرده است در حالي كه امكان چنين كاري محال است، سرهنگ مشكات مي گويد، در قانون منع پرواز براي دندان پر شده و چشم ضعيف مطلب آمده اما براي قطع دو پا نيامده است. دكتر محمدي از فرماندهي راه چاره را خواسته است.
نامة سي و هفتم:
از فرماندهي نيروي هوايي …… به سرهنگ خلبان مشكات نامه مي رسد كه با توجه به سابقه طولاني خدمت سرهنگ، بايد نظو و قانون اداري مورد توجه او بوده باشد و بداند كه وقتي نامه اي به بايگاني فرستاده مي شود به اين معني است كه خواستة او به دليل بي محتوايي بي جواب است. اين نامه براي دكتر محمدي هم فرستاده مي شود.
نامة سي و هشتم:
طيبه مشكات به رحيم ميريان نامه مي دهد كه شوهرش از خواندن نامه اش بسيار لذت برده است ولي وقتي نامة فرماندهي را مي خواند دوباره نااميد مي شود و لبخند روي لبهايش مي خشكد. طيبه مي نويسد كه قبل از ديده آن نامه، مرتضي با بيوكش با سرعت ميرفت تا به قرارشان با فرانك برسند. ناگهان يك اتومبيل از فرعي به اصلي وارد مي شود و كمي سپر او به گل گير طرف مي خورد. مرتضي جواب اهانت اما وقتي به خانه برميگردند نامة فرماندهي بدجوري مرتضي را ناراحت مي كند.
نامة سي و نهم:
سرگرد رحيم ميريان به فرمان دهي نيروي هوايي نامه مي دهد كه مرتضي مشكات خلبان پر افتخار و شجاع نيروي هوايي، مورد تحسين همه بود. وقتي از مأموريتهايش برمي گشت زير پايش گلو و گوسفند مي كشتند و هيچ وقت اشتباهي مرتكب نشد ولي شما به او بي اعتنايي مي كنيد. سرگرد ميريان به قدري ناراحت است كه به پشت ميزنشينان نيروي هوايي اهانت مي كند و در آخر مي گويد، از هيچ كس تان نمي ترسم. برويد و نامة اهانت آميز مرا به مقامهاي بالا هم نشان دهيد. آب از سر من گذشته است.
نامة چهلم:
فرماندهي به سرهنگ خلبان مرتضي مشكات نامه مي فرستد عطف به نامة وقيحانة سرگرد ميريان، مي نويسد يك بار ديگر پروندة مشكات در سه بخش توسط هيئت كارشناسي بررسي شد نتيجه آن براي مرتضي مشكات فرستاده مي شود. بخش اول قبل از سانحة شصت و سه2- سانحة بهمن شصت و سه.3- بعد از سانحه. در بخش اول هيچ مشكلي نداشته است مگر دوهفته محروميت در امريكا به خاطر شركت نكردن در جشني كه مشروب سرو شده است. در مورد سانحه طبق گزارش آرش تيموري از دستور مافوق سرپيچي كرده است كه منجر به سقوط يك فروند هواپيما اف- چهار شد و از دست رفتن يك نيرو كه خرج زيادي براي به ثمر رسيدنش شده بود. فرماندهي گزارش آرش را براي مرتضي فرستاده است. در اين گزارش آرش تيموري خود را تبرئه و مرتضي را خاطي معرفي كرده است. در آخر گزارش، آرش تيموري مي گويد كه اگر چه دوستان و فرماندهان او را مقصر مي دانند ولي خوشحال است كه وظيفة قانوني خو را به نحو احسن انجام داده است.
نامة چهل و يكم:
مرتضي به امام زمان نامه مي نويسد و درد دلهايي كه نمي تواند حتي به همسرش هم بگويد براي امامش مي گويد و به چاه مي اندازد. در اين نامه مرتضي قبل از سانحه را توضيح مي دهد. قرار بود عمليات محرمانه اي رحميم ميريان با مرتضي داشته باشند. به خاطر اين مأموريت تمام پروازهاي مرتضي را قطع كرده بودند. روز قبل او را به بيمارستان بيماران شيميايي برده بودند.بيماراني كه قادر به تكلم وحتي نفس كشيدن بدون كپسول اكسيژن نبودند ولحظه هاي آخر عمر را سپري مي كردند. در آنجا مرتضي مي گويند، «از صاحب الزمان كمك بگير وكارخانه شيميايي كركوك را بمباران كن» تيموري جايگزينش مي شود. در هنگام پرواز در آسمان دشمن آرش از رسيدن هواپيماههاي دشمن وعمايات لو رفته مي انگارد. به مرتضي دستور عقب نشيني مي دهد ولي مرتضي با كمك گرفتن از صاحب الزمان هم جان آرش را نجات مي دهد وهم به طور ابتكاري هواپيما را پائين مي آورد تا از ديد رادار وهواپيماههاي ديگر دور بماند بعد با شتاب در بالاترين نقطه ممكن پرواز مي كند. خود را به كارخانه مي رساند پس از بمباران كارخانه مورد حمله موشك قرار مي گيرد هم هواپيما از بين مي رود هم پاهاي مرتضي وعظيمي دستيار مرتضي هم شهيد مي شود. مرتضي در آخر نامه از امام مي خواهد كه شفاعتش كند. يا مرگش نزديك شود يا كاري كند كه بفهمد زنده است.
نامه چهل و دوم:
ميريان به مرتضي نامه مي نويسد وضمن تبريك آوردن دختر هجده ساله به خانه شان از او دعوت مي كند به هواپيمايي بيايد كه خلبانش اوست ومسافرانش هم پزشكان نيروي هوايي هستند به مشهد مي روند، ميريان مي گويد سه صندلي براي مرتضي وفرانك وطيبه رزرو كرده است.
نامه چهل وسوم:
فرانك ناصري از داخل هواپيما براي طيبه مشكات گزارش پرواز كردن مرتضي مشكات مي نويسد طيبه نتوانسته بود با آنها همسفر شود.ميريان طبق نقشه با دستيارش به مسافران اعلام مي كند كه به ؟؟؟ مسموميت قادر به هدايت هواپيما نيستند. از مسافريني كه با پرواز آشنايي دارند، مي خواهند كه به آنها كمك كنند. همه پزشكان نيروي هوايي مي ترسند. ميريان خود را به صندلي خالي كنار مرتضي كه قرار بود طيبه روي آن بنشيند، مي اندازد وبه مرتضي مي گويد حالا وقتش است كه به اين پزشكان ثابت كند كه مي تواند هواپيما را حتي بدون دو پا هدايت كند. فرانك مي نويسد پدر با مهارت تمام هواپيما را به مشهد مي رساند. هواپيما را با مسافرانش دور حرم امام رضا طواف داد وبه نرمي در فرودگاه مشهد نشست. مرتضي كه هميشه از خبرنگاران فرار مي كرد در فرودگاه با خبرنگاران مصاحبه جالبي مي كند.